لـبخنـــــــــد مــــــــــــــــاه
|
ترم جدید دانشگاه ها داره شروع میشه واین درحالیه که ترم پیش (اولین ترم من و دومین برای شاپرک) پر بود از اتفاقات قشنگ و دوست داشتنی و خنده دار و همچنین روزهای خاکستری و تلخ که بقول شاپرک نمیشه گفت مشکل که باید گفت نوع زندگی!
دیشب داشتم بهشون فکر میکردم:
-از اولین روزی که اومدم وشاپرک اومد دیدنم
-خرید رفتنامون، پیاده رویامون که انقد مشغول حرف زدن میشدیم که نمیفهمیدیم کی اینهمه راهو اومدیم...فلافل خوردن که ساندویچارو تا خرخره پرش کردیم از هرچی اونجا بود
-اولین مسافرت تنهایی دوتایی قم حال و هوای قشنگ حرم و جمکران ؛دور دور زدن و قم گردی از پیتزا باما گرفته تا بستنی زورکی خوردن کلی ماجراهای خنده دار مسیربرگشت از سوارشدن تواتوبوس زنجان و حرکات اسلوموشنی اتوبوس و رفتارای عجیب مسافراش گرفته تا گرما و بیحال شدنمون و قیافه های سوژه خندمون
- ماجراهای سه روزی که مهمان شده بودم پیش شاپرک کلی راه رفتن واس بن کتاب باکلی عجله داشتن بی آرتی اشتباهی سوارشدن و دیر رسیدن به کلاس، بام رفتن و عکسی که کلی موجبات خنده شد و آرامش غروب اونجا اتفاق آخرکار که اصن نفهمیدیم چی بود ؛شب لیله الرغائب تو کهف الشهدا و حال خوب اون شب که عالیییییییی بود،نمایشگاه کتاب شونصدبار یه مسیرو رفتن و برگشتن
- یه حرکت شاپرک تو مطب دکتر و سفیدشدن کل هیکلمون و ایضا یه خانوم بیچاره دیگه و خنده هایی که کنترلش دست خودمون نبود.اوه اوه طوفان همون روزو بگین و دوباره گلی شدن چادرامون و کل کیف و لباسامون...
- غرغر زدنای همیشگی منو آروم کردنای شاپرک روحیه دادناش...انگیزه ایجاد کردناش...کمکاش...
و خیلی خیلی خاطرات بیادموندنی دیگه...خدارو چه دیدید شاید یکیمون یه روزی نوشت و چاپش کرد ...
این خاطرات حداقل برای من که خیلی باارزشه و گذاشتمشون یه جای خوب تو قلبم و فکرم همه اینها مدیون وجود رفیقیه که وجودش منبع آرامشه...وقتی کنارشی و یا حتی ازش دوری و بیادشی دلت آرومه...
دلخوشی یعنی ...نوشت:
دلم پراز نگرانی بود اشکم بی اجازه میریخت، نوشتم نوشتم نوشتم از همه دل آشوبه ها...
جواب داد: من پشتتم خره....
همین کافی بود برای نشستن یه خنده شیرین رو لبام و دود شدن همه اون نگرانی ها....و حس زیبایی که توصیفش غیرممکنه...
خجالت نوشت:
شاید من نتونستم مثل تو حل کنم مشکلی(همون نوع زندگیت:) ) رو یا کمکی ...اما اگر غمی هست بذار وسط نصفش کن باهم میخوریم... رفیق جانننننی
سفر قم:
ناهار مشترک
بستنی زورکی بازم مشترک خوردیمش
در مسیر برگشت در اتوبوس فوق الذکر!!!!یاهمینا زنده موندیم!
***********************
بام تهران...پس از یک روز دوندگی و خستگی
و این هم عکسی که کلی موجبات خنده شد:دی...(شاپرک ببین!نه خداییش یه کاری کردم اصن معلوم نی!)