سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لـبخنـــــــــد مــــــــــــــــاه

 


سکوتـــــــــــــــــــ ــ ــــ ــــ....


گاهی هیچ واژه ای به اندازه سکوتـــــــــــ ـ ــ حرف نمیزند


تمام دلتنگی ها و بغض واژه ها  در سکوت جمع


میشود و یکباره


خ ف ه ات میکند...





* * * * * * * * * 


درد نوشت:وقتی قلمی سکوت کنه یعنی کار دل تمومه، مدتی سکوت میکنیم به حرمت دل های شکسته مان



برچسب‌ها: دلنوشته
یکشنبه 91/4/25 | 1:46 عصر | *قاصدک و شاپرک* | نظر

 

یادش بخیر  قدیما تا یه فیلمی نشون میداد که مسائل جیز و اوف! (بدحجابی وروابط پسر و دخترو...) رو به تصویر می کشید ؛فرداش هرجا می رفتی از اینترنت و اونترنت!و وبلاگ و وبگاه واینجا و اونجا، همه آخ و واخ تلویزیون و سینمامیکردن و کلی نقد به مسئولین صداو سیما که بابا ابتذال تا چه حد؟!

اما الان مثل اینکه دوره ی همین دوستان دوستدار فرهنگ هم گذشته!

 

سه حالت وجود داره:

 

1-     این جور مسائل برای ماهم عادی شده و جایز؛یا اینکه به این نتیجه رسیدیم که اصلا همین مسائل واسه پیشرفت فرهنگیمون لازمه!

 

2-     سینما و تلویزیون و صدا و سیما کلا از اینجور فیلما نشون نمیدن و خلاصه حسابی تو این مورد ترقی کردیم!

 

3-     اصلا به ما چه!بذار هرچی دوست دارن بسازن؛بیخیال این حرفا؛خودتو بچسب!عیسی به دین خود موسی هم به دین خود!

 

 


 

پ.ن: به نظر من به هیج وجه نباید بااینجور مسائل کنار اومد؛کنار اومدن با این مسائل یعنی پذیرفتن اون و رواج این مسائل و عادی شدن و... ،حتی اگر صداتون به جایی نرسه و متهم بشین به زدن حرفای تکراری و بی فرهنگی!

 

پ.ن:خوشحالم که بعضی از دوستان هنوز  هم تو این عرصه ها فعالیت دارند.

 

 

 ادامه دارد...



برچسب‌ها: اجتماعی
دوشنبه 91/4/19 | 12:34 صبح | *قاصدک* | نظر

                                                                        سلام آقای خوب من...

                                                                           


   


 

 


        یک سال دیگر هم گذشت،نیمه ی شعبان دیگر هم دارد می آید و تو هنوز نیامدی،


         نه آقا ببخشید؛شماکه هستی ،بهتر بود بگویم ماهنوز بینا نشده ایم برای دیدنتان؛


هنوز سیاهی هارا از چشم دل پاک نکرده ایم که ببینیمتان


اشکال از چشم دلمان است ؛


شما همیشه حاضر بودید و این ماییم که همیشه غایب...


شرمند ه ایم آقا،


 دعای فرج میخوانیم و گناه میکنیم...


اشک میریزیم برای دوریتان و گناه میکنیم...


جمکران می آییم و گناه میکنیم...


برای سلامتی تان دعا میکنیم و خودمان با گناه هایمان زخم به دلتان میزنیم....


ندبه میخوانیم و بازهم گناه...


می دانم آقا، همه ی این گناهان باعث شده که سیمای نورانیتان را نبینیم...


باهمه ی این دل های سیاه ،ولی مولای من دوستتان داریم؛


اصلا تمام آنچه که مارا با این کوله بار گناه سرپا نگه داشته عشق و محبت شما بوده


که اگر عشق شما نمی بود که در زمره گمراهان بودیم



 باور کنید آقا سخت است برایمان که جشن میلادتان را بدون دیدنتان برپاکنیم...


باور کنید که عَزیزٌ علیّ اَن اَرَی الخَلق َو لا تُری


 بیا آقای خوب من ،بیا و جشنمان را کامل کن و چشمانمان را روشن


دلمان بدجوربرایتان تنگ است آقا :(



* * * * * * *  


پ.ن1: این صلواتو به این نیت بفرستید که هممون حداقل یه گناه و ترک کنیم :


اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم



تقدیم شما...عیدتون مبارک



پ.ن2: عید همتون مبارک ؛انشالله به زودی روز ظهور آقا رو جشن بگیریم،این دسته گل نرگس هم از طرف ما تقدیم  به همه ی دوستای خوبمون؛تو این روزای عزیز التماس دعا:)



برچسب‌ها: آل عشق(درددل بااهل بیت)
سه شنبه 91/4/13 | 7:8 عصر | *قاصدک و شاپرک* | نظر

 

قطره های باران دانه دانه سرمیخورند از ابرها و میبارند در کوچه پس کوچه های تنهاییم


به دانه های الماس می مانند تا با قطرات آب


درست مثل ستاره ها سوسو میزنند برروی این زمین گرم و آفتاب خورده


میروم به استقبالشان


قطره قطره شان را را در آغوش میگیرم و نوازششان میکنم


 ازشان میپرسم:از پاییز من خبری نداریـــــ ـــ ــد؟


هنوز سوالم به پایان نرسیده که آسمان می غرّد،


برگی از درخت می افتد


و من به ناگاه لبخندی میزم


برای لحظه ای تمام دلتنگی هایم شسته میشوند


دلم میلرزد


چرخی میزنم


وای خدای من،چه جشن زیبایی


من،باران ،زندگی


ناگهان خداهم از جشن کوچکمان عکس یادگاری می اندازد


 و آسمان هورا میکشد...



بارون

 

* * * * * * * 

 

قاصدک ن1:باران که ببارد پاییز را با تمام وجودت حس میکنی ،حتی در تابستان...


قاصدک ن2:نصف شبی صدای شرشر بارون و رعد و برق  احساسمو قلقلک داد،یه جورایی پشت سیستمی بود؛زیاد خوب نشده...جای همتون خالی یه دل سیر زیر بارون خیس شدم امشب:)


 



برچسب‌ها: دلنوشته
جمعه 91/4/9 | 11:57 عصر | *قاصدک* | نظر

                                                      عشق شاپرک

تصور کنید یه ربع دیگه امتحان داشته باشید...کلی به خودتون آرامش و انرژی مثبت

داده باشید برای جلوگیری از استرس؛اونوقت دوستتون و ببینید که با یه لبخند

ملیحی طرفتون میاد...و شما با کلی حس و عاطفه برید طرفش ،یهو در عرض نیم ثانیه

اینو بندازه رو سرتون...اونوقته که سرجلسه نیم ساعت زل بزنی به برگه دریغ از

اینکه یه واو از چیزایی که خوندی یادت بیاد....


خداییش شما باشید اون امتحان و چطور میدید؟


* * * * * * * 


شاپرک نوشت:وای وای جاتون خالی ببینید قاصدک چه جیغی میکشید،یه متر پرید

هوا...اما باور کنید من فقط میخواستم با زیست به طور عملی آشنا بشه ویکم روحش

شادشه...نمیدونستم که تااین حد بی جنبس آخهپوزخند




قاصدک نوشت:خدا عاقبت منو و (...) رو بخیر کنه،این که امتحان نهایی بود میترسم

قبل کنکور یا اونجا یا حتی اونجااا هم این کارا رو تکرا کنه،سابقش بدجور

خرابه

 



برچسب‌ها: دوستجونانه(خاطرات دونفره)
سه شنبه 91/4/6 | 12:52 عصر | *قاصدک و شاپرک* | نظر


دریافت کد موزیک