لـبخنـــــــــد مــــــــــــــــاه
|
سلام مَن جانم،رفیق 18ساله نه ، نه ببخشید 19 ساله ام...
حالت خوبه؟
مَن جان دیدی این زمستون هم اومد...
بازم منو تو دست تو دست هم کنار پنجره، باآوازخوانی باد ،زیر چشمای ماه فکر کردیم به یکی شدنمون ...
دیدی هرسال بیشتر مَن میشم و مَن و مَن ...
یادته موقع فوت کردن شمعها دستتو گرفتم آروم تو گوشت گفتم ببین مَن جان باید عادت کنی از این به بعد مَن و مَنیم و مَن ...
شاید یه جایی دور تر از این حرفا...
گفتم تو میمونی و یه دختر زمستانی ...
مخاطب خاص مَن،مَن جانِ مَن تولدت مبارک...
خاطره نوشت: مَن جان ،این روزا میخوام برم یجای دور جا بزارمت و برگردم یجایی که مَن باشم مِن ،باهم بشینیم آهنگ ستایش مرتضی پاشایی گوش بدیم گوش بدیم گوش بدیم...
آخرشم به حکم رفاقت دوستت دارم مازیار فلاحی ...
تولد نوشت: دوستای گلم ممنونم ،خاطره قشنگی ساختید:)