لـبخنـــــــــد مــــــــــــــــاه
|
یه شاپرک بود...که اولش همه بودن...اما بعدش هیچ کس نبود...
شاپرکِ قصه ی ما ، دوبالِ قشنگ داشت ،دوبالِ رنگارنگ داشت...هرطرفش یه رنگ بود...پرازطرح قشنگ بود...
شاپرکِ کوچولو...هرروزتوباغ دنیا...به هرطرف سر می کشید...هرروز با بال های قشنگش دور سر دوستای یه رنگِ رنگارنگش پر می کشید...
هرجامی رفت شادی وخنده می برد...نقل ونبات ، شهدو شکر ازرو لباش رد نمی شد...
اما یه روز سرد برفی ...شاپرک قصه ی ما یه گوشه ی باغ خدا ...تنها وگریون نشسته بود...داشت با خدا جونش حرف می زد...از خداش یه فرشته می خواست...یه دفعه دید یه چیزی داره گونه هاشو نوازش میکنه...
چشماشو که باز کرد ، دید یه قاصدک خوشگل داره نازش میکنه ...
قاصدک گفت : شاپرک گریه نکن ...من دوستتم ...کنارتم ...بیا باهم پرواز کنیم ...بیا دوتایی دنیارو بگردیم...
شاپرک گفت :اما منکه بال ندارم ، نگاه کن بال هامو شکستن ، باچی پروازکنم؟ ...من خسته ام...
قاصدک رفت ورفت...همه جارو گشت، تا تیکه تیکه های بال شاپرک رو پیدا کرد...آورد وبا اشک چشماش اونا رو بهم چسبوند...رفت پیش شاپرک گفت: بیا شاپرکم ...حالا بیا دوست شیم وپروازکنیم...
قاصدک نمی دونست شاپرک دیگه شاپرکِ گذشته نیست...این دلش بود که ازدست دوستای رنگارنگش شکسته بود...
اما قاصدک یه رنگ بود...مثل خودش سفید بود...
حالا شاپرک بال داشت ...درسته که مثل تیکه های پازل کنارهم بودن ...اما هنوزم شاپرک بود...ته دلش هنوزم شاپرکِ...
می خوام بگم: قاصدکم... دوست عزیزم...همراه همیشگی ام...آجی گلم ...بابال های شکستم دور سرت می گردم...
قاصدک اگه یه روز نباشی یا رفته باشی ...کلاغ ، پر...شاپرک ...پر...
دوست نوشت 1: این نوشته رو که به گردپای نوشته های دوستت عزیزم هم نمی رسه تقدیم می کنم به قاصدک عزیزم ...شاید جبران محبت های این مدتش...و گربه رقصونی های خودم... هر چند ناچیزه...
( قاصدک ،جان زحما شوخی کردم ، جدی نگیر ...رفتم تو حس دست خودم نیست )
دوست نوشت 2: این چند وقت شاید رفیق نیمه راه شده بودم...اما قاصدک خودش می دونه که حداقل این یه مورد مصداق من نیست...ازش ممنونم وبلاگی رو که باهم شروع کردیم به بهترین شکل ممکن بدون من سروسامون داد.
دوست نوشت 3: انگار محتاط تر شدم وایندفعه قاصدک تو دوستی از من جلوتره...می بینم تو وبلاگ چه خبره!!!!!!!!!!!چقد دوست!!!!!!!!!!انشالله خدا بیشتر کنه...خوش بحال قاصدک جونم ،من واون نداریم.اما دیگه باید دست بکار شم تا عقب نمونم...
دوست نوشت4: از تمام دوستانی که این مدت جویای حالم بودن ،حالا یا از قاصدک یا از کامنتاشون...دوستایی که تو این دنیای مجازی محبت و دعاهاشون واقعی تر از آدمای دنیایِ واقعیه،تشکر میکنم . ملیحه سادات مهربان که تعریفش زیاد شنیدم، کعبه دل گل ، رهگذرم دلنبند عزیزو زینب خانم دوست داشتنی ( البته دیگه حاجیه خانم) و...
دوست نوشت 5:مطالب تمامی دوستان رو تو این مدت هرچند با تاخیر اما می خوندم واستفاده می کردم اما ترجیح می دادم خواننده خاموش باشم.
لحظه هاتون قشنگ، التماس دعا...