لـبخنـــــــــد مــــــــــــــــاه
|
نزدیک اذان ظهر بود و بلندگوی مسجد سر کوچمون از رادیو قرآن پخش میکرد. تااینکه قرآن تموم شد ، مجری
محترم رادیو گفت: اذان ظهر به افق تهران از رادیو قرآن!با صدای استاد ابوزید!
درست بعد از اون عمو ی بنده که موذن مسجد باشن شروع کرد به اذان گفتن...و من موندم که آیا عموم
یهویی شده استاد ابوزید یا استاد ابوزید شده عموم
ق.ن:کلا بلندگوی مسجدما خیلی باحاله ؛ یادمه چندبار اخبارم ازش پخش کردن:)))
شرمنده نوشت:میدونم خیلی آبکی بود؛از مضرات بی حوصلگیه،نمیشه کاریش کرد...شما ببخشید
تا به خودمون اومدیم دیدیم ای بابا ؛میگن سال بعد کنکور دارید و همه سرنوشتتون بنده به همین یه سال....
این شد که در شوک این خبر مدتی ترک نت کردیم برای درگیری با این غول بی شاخ ودم؛
دعاکنید این یک سال هم به خوبی و خوشی بگذره انشالله...
در راستای رسیدن به همین اهداف عالیه تصمیم گرفتیم حداقل هفته ای یه بار ،یه کدوممون بیایم و
به همه دوستامون سربزنیم و گهگاهی هم وبمونو آب و جارو کنیم
این بود مجملی از داستان این غول بی شاخ و دم
پ.ن:شبهای قدر، موقع سحر و افطار اگه دلتون شکست و اشکی از چشمتون ریخت واسه دل شکسته ما هم دعا کنید که خیلی محتاجیم