عاشق بارونم ....
زير باران بايد چيزنوشت ...زير باران بايد عاشق شد ... زير باران ... (سهراب )
من،باران ،زندگي ناگهان خداهم از جشن کوچکمان عکس يادگاري مي اندازد و آسمان هورا ميکشد...اين از اون نگاه هاي قشنگ بود از اون نگاههايي که من عاشقشم... «من چقدر خوشبختم» از اين مدل نگاهها بود... عالي بود خوشلم
عاشق موندن زير بارونم.....
خوش بحالت...
جاي ما خالي :)
با عرض سلام واحترام
دوست عزيز وبلاگ شما را ديدم بسيار عاليست
اگه تمايل به تبادل لينک داريد بفرماييد که با چه عنواني لينکتون کنم
پيروز و سر بلند و سر افراز باشيد .
باز هم ميام سر مي زنم .
واااااااااااااااااي خبشحالتون..نوي اين فصل بارون داريد؟
ماکه پاييز و زمستونش هم به زور و خواهش مياد:(
فک کن شب خوابيدي..يهو با صداي خوردن بارون به شيشه ي پنجره اتاقت بيدار بشي..
اي جاااااااااان:))
سلام..واييي خوشبحالت جاي منم ميرفتي:)